جزئیات جدید از اسارت مادر و دختر در خانه وحشت
تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۹۴۷۸۵۲
رسیدگی به پرونده خانه وحشت تهران که در آن جسد دختری پیدا شده و ۲دختر فراری نیز پس از مدتها زندانی بودن در آنجا نجات یافتهاند، در جریان است و تحقیقات پلیس برای شناسایی سایر قربانیانی که در دام سعید، متهم اصلی پرونده افتادهاند ادامه دارد.
به گزارش همشهری، بررسیها نشان میدهد که طی سالهای گذشته دختران و زنان زیادی در خانه وحشت زندانی شده بودند که برخی از آنها موفق به فرار از آنجا شده بودند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یکی از این افراد زن جوانی بود که بهگفته دختران نجاتیافته از خانه وحشت به همراه دخترش از شاهرود به تهران آمده و در دام سعید گرفتار شده بود.
او چند روزی در خانه وحشت زندانی بود تا اینکه با کمک شوهرش موفق شد از آنجا فرار کند و پس از آن دیگر کسی از وی خبر نداشت. مأموران پلیس، اما در جریان بررسیها موفق شدند این زن را شناسایی کنند. او روز گذشته در برابر قاضی محمد وهابی، بازپرس شعبه دوم دادسرای جنایی تهران قرار گرفت و از روزهایی گفت که در خانه وحشت زندانی بود.
کابوس وحشتناکزن جوان توضیح داد: من و دختر ۴سالهام فقط یک هفته زندانی سعید و خواهرش بودیم و اگر پیگیری شوهرم نبود، خدا میداند چه بلایی بر سر ما میآمد.
او ادامه داد: هنوز هم از یادآوری آن روزها دست و پایم میلرزد و وحشت به جانم میافتد. دخترم هنوز به شرایط عادی برنگشته و در این مدت جرأت نکردم به هیچکس حرفی بزنم. حتی الان از سایه خودم هم وحشت دارم و میترسم مبادا روزی سعید و خواهرش آزاد شوند و بلایی بر سرم بیاورند. چرا که این خواهر و برادر، انسانهای وحشتناکی هستند که با روح و روان خیلیها بازی کردند و خدا میداند چند نفر را قربانی کردهاند.
سفر به تهرانزن جوان ادامه داد: چندماه قبل به همراه دختر ۴سالهام از شاهرود به تهران آمدم که یکی از دوستانم را ملاقات کنم. شنیدهام ۲دختری که از خانه وحشت نجات پیدا کردهاند، گفتهاند که من با شوهرم اختلاف داشتهام و برای همین از شاهرود به تهران آمده بودم، اما این حرفها صحت ندارد. من برای دیدن دوستم آمده بودم و، چون شوهرم اجازه نمیداد تنها سفر کنم بیخبر از او به تهران آمدم. وقتی رسیدم، به او زنگ زدم، اما دوستم جواب تلفنم را نداد و بعد در حوالی میدان راهآهن با سعید آشنا شدم.
او گفت پلیس است و وقتی دید جایی در تهران ندارم، پیشنهاد کرد به خانهاش بروم. به من اطمینان داد که خواهرش هم در خانه است و حتی برای تأیید حرفهایش به خواهرش زنگ زد. من تلفنی با خواهرش صحبت کردم و او با خوشرویی مرا به خانهاش دعوت کرد و گفت میتوانم تا هر زمانی که بخواهم در آنجا بمانم. خواهر و برادر بازیگران ماهری بودند و با چربزبانی اعتماد مرا جلب کردند بهطوری که قبول کردم و به همراه دخترم به خانه آنها رفتم. از طرفی میخواستم بعد از آن با شوهرم تماس بگیرم و به او بگویم کجا هستم تا به دنبالم بیاید.
وی ادامه داد: آن روز با اطمینان خاطر قدم در خانه وحشت گذاشتم غافل از اینکه چه روزهای سختی در انتظارم است. روز اول هیچ اتفاقی نیفتاد، اما روز دوم سعید دخترم را تهدید و در اتاق زندانیاش کرد. او گاهی مرا در دستشویی زندانی میکرد و تا ساعتها اجازه خروج و دیدن دخترم را نمیداد. از من فیلم تهیه کرد و خواست مقابل دوربین گوشیاش حرفهای سیاسی بزنم. بعد تهدید کرد که اگر فکر فرار به سرم بزند، هر جا باشم دستگیرم کرده و با این فیلمها سرنوشتم را سیاه میکند.
وی ادامه داد: در خانه سعید همیشه صدای چند دختر را میشنیدم و گاهی هم صدای گریه از داخل کمد به گوشم میرسید. میدانستم که سعید همیشه در آن کمد را قفل میکند و فقط خواهرش خبر داشت که کلید کجاست.
یکی از روزها از میان صحبتهای خواهر و برادر متوجه جای کلید شدم. وقتی سعید نبود، از سرکنجکاوی به سراغ کلید رفتم و در کمد را باز کردم و چشمم به دختری افتاد که در آنجا زندانی بود. صدای گریههای او بود که هرازگاهی به گوش میرسید و با دیدن این صحنه وحشت کردم و بعد از ترسم کمد را قفل کرده و کلید را سر جایش گذاشتم.
نجات در روز هفتماین زن درباره جزئیات نجاتش از خانه وحشت گفت: از روزی که در آنجا زندانی شدم، سعید و خواهرش همه وسایلم را گرفتند. خواهر سعید با کارت عابربانک من خرید میکرد. پیامکهای بانک نیز به خط شوهرم فرستاده میشد. او گزارش گم شدن ما را به پلیس شاهرود اعلام کرده بود.
با پیامکهایی که به خط شوهرم فرستاده شده بود، آنها متوجه شدند که از یک سوپرمارکت در تهران خرید انجام شده است. سوپرمارکتی که در نزدیکی خانه وحشت بود. شوهرم پس از آن به تهران آمد، سوپرمارکت را پیدا کرد و با پرس و جوی فراوان به خانه سعید رسید.
او یک روز به همراه مأمور به مقابل خانه وحشت آمدند و در زدند. آن روز سعید در خانه نبود و فقط خواهرش حضور داشت. او در را باز کرد و شوهرم با دیدن وی تصور کرد که او همان دوستم است که برای دیدنش به تهران آمده بودم. از طرفی من بهخاطر ترس و وحشتی که از سعید داشتم، تمام این مدت سکوت کردم و جرأت نداشتم به کسی حرفی بزنم. حتی از دخترم هم خواسته بودم که چیزی نگوید.
ما آن روز نجات پیدا کردیم، اما دخترم تا مدتها ترس و وحشت در وجودش بود و کابوس میدید. خودم هم وضعیتم بدتر از او بود تا اینکه شنیدم سعید و خواهرش دستگیر شدهاند و چند روز بعد احضاریه پلیس به دستم رسید و در نهایت به دادسرا آمدم تا همهچیز را بگویم.
منبع: فرارو
کلیدواژه: خانه وحشت شکارچی دختران فراری سعید و خواهرش خانه وحشت روز ها آن روز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۹۴۷۸۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکسهای زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است
به گزارش همشهری آنلاین، زن میانسال که از حدود یک هفته قبل از دخترش اطلاعی نداشت، با دیدن دختر فراری خود در مرکز انتظامی لب به گلایه گشود و با بیان اینکه دیگر از رفتارها و آبروریزیهای دخترم خسته شدهام و میخواهم سرپرستی او را به شوهر سابقم بسپارم، درباره ماجراهای فرار دخترش از منزل به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: بعد از فوت همسرم با مرد دیگری ازدواج کردم اما با او سازگاری اخلاقی نداشتم به همین دلیل هم از شوهر دومم طلاق گرفتم تا خودم فرزندانم را تربیت کنم ولی با آنکه ۴ نفر از فرزندانم زندگی خوبی دارند، در تربیت آخرین دخترم عاجز ماندهام و او بلاهایی به سرم آورده است که دیگر تاب تحمل آنها را ندارم.
لادن وقتی وارد دبیرستان شد تحت تاثیر رفتارهای ۲ نفر از دوستانش قرار گرفت و آداب معاشرت، گفتار و حتی پوشش او به کلی تغییر کرد به طوری که بدون حجاب بیرون میرفت و لباسهای بسیار زنندهای میپوشید. من هم اگرچه از این رفتارها زجر میکشیدم اما به توصیه دخترانم زیاد سختگیری نمیکردم تا لادن لجبازی نکند و اوضاع بدتر نشود.
جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمیدهم مگر به شرط... فرار دختر جوان با پسری که او را کنیز خودش کرد | کتکم میزد و دستهایم را میسوزانداین ماجرا تا حدی پیش رفت که دیگر نمیتوانستم دخترم را کنترل کنم. او بعد از دیپلم در یک داروخانه مشغول کار شد و به بهانه اضافهکاری تا نیمههای شب به خانه نمیآمد و گاهی نیز تا سپیدهدم در منزل دوستانش به سر میبرد. در همین روزها بود که فهمیدم با پسری آشنا شده است و مدام از طریق فضای مجازی با او ارتباط دارد به گونهای که حتی در مهمانیها هم گوشی تلفن از دستش نمیافتاد.
در این شرایط با آن پسر جوان تماس گرفتم و به او گفتم بیش از ۲ سال است که با لادن ارتباط داری. حالا بیا و تکلیف او را مشخص کن. فرزین هم که فقط برای هوسرانی با دخترم دوست شده بود، وقتی این جملات را شنید، خیلی راحت گفت: من در کیش هستم و هیچ علاقهای هم به دختر شما ندارم، لطفا مزاحم نشوید!
این شکست عاطفی موجب شد دخترم نسنجیده ما را مقصر این شکست عشقی بداند، در حالی که آن پسر فقط با چربزبانی به دنبال هوسرانی بود. بعد از این ماجرا روزی لادن با یک سگ پشمالو وارد خانه شد و ادعا کرد میخواهد آن سگ را در خانه نگهداری کند. این رفتار او موجب شد دخترانم و بستگان نزدیکم با ما قطع رابطه کنند چراکه آنها نمیتوانستند با این فرهنگ زندگی کنند.
من مجبور بودم با رفتارهای دخترم کنار بیایم، اما کار به جایی رسید که پای او به خانه مجردی ۲ نفر از دوستانش باز شد که هیچ قید و بند اخلاقی نداشتند و عامل بدبختی لادن شدند. یکی از همین دوستانش از او خواسته بود عکسهای بسیار زننده و شرمآوری از خودش بگیرد و آنها را در فضای مجازی به اشتراک بگذارد. آنها آنقدر از زیباییهای ظاهری دخترم تعریف و تمجید کرده بودند که او هم تحت تاثیر همین حرفها چنین رفتار زشتی را مرتکب شد و این تصاویر را در فضای مجازی منتشر کرد.
از آن روز به بعد هیچکدام از اطرافیانم به خاطر این رسوایی و آبروریزی به خانه ما نیامدند و از شدت شرم حتی لادن را جزء فامیل خودشان نمیدانستند. اکنون نیز حدود یک هفته است از منزل فرار کرده و من هیچ اطلاعی از او نداشتم تا اینکه از کلانتری تماس گرفتند و من او را در اینجا دیدم.
با توجه به حساسیت این پرونده، مشاورههای روانشناختی توسط کارشناسان اجتماعی در حالی با راهنماییهای سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) آغاز شد که دختر ۲۰ ساله در جریان عواقب فرار از منزل و سرنوشت دخترانی قرار گرفت که پس از فرار به دام باندهای تبهکاری و فساد افتادهاند و آینده خود را نابود کردهاند.
کد خبر 848595 منبع: خراسان برچسبها خبر مهم نوجوان خانواده حوادث ایران